.

.

.

.

ای کاروان آهسته ران........

ای کاروان آهسته ران آرام زینب می رود.


 

خدایا چه گذشت بر امام مظلوم آن هنگام  که تکه های قلبش را به

میدان نبرد فرستاد.علی اکبرش،آن شبه پیغمبر،او که با رفتنش بابا

قد خمیده شد. وای از آن لحظه ای که علی اصغر بر دستان پدر تا

عرش بالا رفت وخونش سفیدی آسمان را رنگین کرد. چه بگویم از

آن روز؟؟؟قلمم را یارای لغزیدن بر سپیدی کاغذ نیست...چه بگویم

از دل خواهرت آقا ؟ ؟ زینبت بعد از دل کندن از پدر و مادر تمامی

وجودش را به چشمان تو بسته بود . حسین جان خواهر دل غمینت

رامیان لشکر سیاهی جا نگذار،زینب راهم با خود ببر.چه چاره کند

زینب با دردانه ات ؟؟چگونه تاب بیاورد گهواره ی بی علی اصغرت

را؟؟قلبش را به قتلگه نکشان ارباب،...اورا توان این مصیبت عظمی

نیست....ای آسمان اشک خون ببار بر این دردناک ترین غم عالم،که

همانند آن را تاریخ به خود ندیده است.

 

تا همیشه دلمان عاشورایی خواهد ماند


انجمن شعرونویسندگی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد