۱۵ رجب سالروز شهادت
دخت امیرالمومنین(علیه السلام) و حضرت فاطمه زهرا(علیهاالسلام)
ام المصائب حضرت زینب(علیهاالسلام)
تسلیت باد
قابل توجه دانشجویان عزیز!
کانون جنت درتابستان 90 برگزار می کند :
ردیف | نام کلاس: | تعدادجلسات: | شهریه کلاس: | تاریخ شروع کلاس ها: |
1 | Power point | 4 جلسه | 80000 ریال | اول تیرماه |
2 | word | 4 جلسه | 80000 ریال | |
3 | exel | 4 جلسه | 80000 ریال | |
4 | وبلاگ واینترنت | 4 جلسه | 80000 ریال |
لازم به ذکراست یک هفته قبل ازشروع کلاسهاثبت نام نموده وشهریه کلاس راپرداخت نمائید.
محمد بن ریان نقل میکند: مامون برای رسیدن به هدفش (بد نام کردن حضرت امام جواد علیه السلام) همه نوع نیرنگی را در خصوص امام جواد علیه السلام به کار برد اما هیچ کدام از آنها برای وی سودی نداشت .
به عنوان نمونه پس از به عقد درآوردن دخترش ام الفضل با امام جواد علیه السلام، صد کنیز زیبا را انتخاب کرد که هر یک جامی پر از گوهر درخشان در دست داشتند. مامون به کنیزان دستور داد تا پس از نشستن حضرت در جایگاه دامادی به استقبال وی رفته و به او خوشامد گویند. کنیزکان به سوی حضرت شتافتند و خوشامد گفتند ولی امام هیچ التفاتی به آنها نکرد .
در دربار مامون مردی به نام مخارق که ریشی بلند و صوتی خوش داشت و عود مینواخت وجود داشت . وی به مامون گفت من توان آن را دارم که نقشهات را - وادار کردن حضرت به لهو و لعب - عملی سازم .
از این رو در مقابل امام جواد علیه السلام نشست و شروع به خواندن آواز کرد. کسانی که در آنجا حضور داشتند گرد مخارق حلقه زدند. هنگامی که مخارق شروع به نواختن عود و آواز خوانی کرد، امام جواد علیهالسلام سر مبارک خود را متوجه او کرد و بر وی نهیب زد و فرمود: "اتق الله یا ذالعثنون " از خدا بترس ای ریش بلند. دست مخارق از حرکت ایستاد، عود از دستش افتاد و دیگر هرگز نتوانست عود بنوازد.
روزی مامون از بلایی که بر سر مخارق آمده بود از وی سئوال کرد. مخارق پاسخ داد چون امام جواد علیهالسلام بر من نهیب زد چنان ترسی از هیبت او بر من مستولی شد که دستم فلج شد و هرگز بهبود نیافت .(1)
ابوجعفر طبری از ابراهیم بن سعید نقل میکند که حضرت امام جواد علیه السلام را دیدم که بر برگ درخت زیتون دست میزد و آن برگها به برگ نقره تبدیل میشد. من آنها را از حضرت گرفتم، و با آنها در بازار معامله نمودم. آن برگها نقره خالص بودند و هرگز تغییری نکردند . (2)
اسماعیل بن عباس هاشمی میگوید: در روز عیدی به خدمت حضرت جواد علیه السلام رفتم، از تنگدستی به آن حضرت شکایت کردم . حضرت سجاده خود را بلند کرد، از خاک قطعهای از طلا گرفت . یعنی خاک به برکت دست حضرت به پارهای طلای گداخته مبدل شد. آن را به من عطا کرد. من آن را به بازار بردم شانزده مثقال بود . (3)
عمر بن یزید میگوید: امام محمد تقی علیه السلام را دیدم. به آن حضرت گفتم: یابن رسول الله، نشانه امامت چیست؟
حضرت فرمود: امام کسی است که توان چنین کاری را داشته باشد . دست خود را بر سنگی نهاد و جای انگشتش بر آن ظاهر شد .
راوی نقل میکند: حضرت امام جواد علیه السلام را دیدم که آهن را بدون آن که در آتش نهد میکشید و سنگ را با خاتم خود نقش میزد . (4)
پینوشتها:
1- الکافی، ج1، ص 494/ اثبات الهداة، ج3، ص332/ مدینة المعاجز، ج 7، ص 303 / حلیة الابرار، ج 4، ص 565/ الوافی، ج3، ص 828 / المناقب، ج 4، ص396 / البحارالانوار، ج50، ص61 .
2- دلائل الامامة، ص 398 / موسوعة الامام الجواد علیه السلام، ج 1، ص 228/ اثبات الهداة، ج3، ص 345.
3- اثبات الهداة، ج 3، ص 338/ بحارالانوار، ج 50، ص 49/ مدینة المعاجز، ج 7، ص373 / موسوعة الامام الجواد علیه السلام، ج 1،ص 253 .
4- مدینة المعاجز، ج7،ص322/ اثبات الهداة، ج3، ص 345/ دلائل الامامة، ص 399/ نوادر المعجزات، ص 181/ موسوعة الامام جواد علیه السلام، ج1،ص 252 .
منبع:
کتاب سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی .
پیوند به :
تلاش های مذبوحانه مامون در مورد امام جواد علیه السلام
امام جواد علیه السلام از نگاه دیگران
اوقات فراغت را می توان مهمترین و دلپذیرترین اوقات انسان ها دانست. این اوقات برای مومنین لحظه های نیایش با معبود، برای عالمان دقایق تفکر و تامل و برای هنرمندان زمان ساختن و ابداع و اختراع است در عین حال برای عده ای نیز این اوقات فراغت ملا ل آور ترین لحظه هاست.
اوقات فراغت از دیدگاه عالمان، جامعه شناسان و دانشمندان به حدی مهم است که معتقدند; موجودیت و اصالت فرهنگ های جامعه بر مبنای فرصت ها و اوقات فراغت افرادی که در آن جامعه زندگی می کنند پی ریزی شده است. فرانسیس دوگه می گوید«به من بگویید اوقات فراغت را چگونه می گذرانید تا بگویم شما که هستید و فرزندانتان را چگونه تربیت می کنید.» و یا تاگورشاعرمعروف هندی معتقد است; تمدن های انسانی سرمایه های جاویدانی هستند که از کاشت، داشت و برداشت صحیح اوقات فراغت متجلی گذشته اند. چنان چه کارکردهای فراغت را نشاط و شادابی، تفریح و سرگرمی سالم و بالا خره رشد و شکوفایی استعدادها و تکوین شخصیت بدانیم و نظر به این که کشور ما در ردیف جوان ترین کشورهای دنیا(با میانگین سنی 16سال) می باشد، هدایت، ایجاد امکانات برای غنی سازی اوقات فراغت دانش آموزان می تواند در شکل گیری شخصیت و هویت آنان و سازندگی جامعه ایرانی و اسلا می نقش به سزایی داشته باشد.
براساس تحقیقات انجام شده در برخی کشورهای در حال توسعه، مشکلا ت عمده گذران اوقات فراغت، نداشتن امکانات سالم تفریحی، عدم آگاهی، نداشتن برنامه صحیح و اصولی و همچنین اجرای سیاست های نامناسب فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی می باشد که موجب انحراف نوجوانان و جوانان و کشیده شدن آنان به سوی تفریحات ناسالم است.
کانونهای فرهنگی تربیتی دانش آموزان درایران ازجمله مراکزی هستند که در راستای گذران اوقات فراغت نوجوانان وجوانان تاسیس شده است 0 کانون فرهنگی تربیتی جنت هم با امکانات وفضای مناسب درجهت تامین اوقات فراغت دانش آموزان درحال فعالیت می باشد0
خانقاهِ دل
الا یــــا ایها الســـــــــاقى! برون بر حسرت دلها
کــه جامت حل نماید یکسره اسرار مشــکلها
بــــــه «مــــى»، بـــــــربند راه عقل را از خانقاه دل
کــــه این دارالجنون هرگز نباشد جــاى عاقلها
اگر دل بستهاى بر عشق جانان، جاى خالى کن
که این میخانه هــرگز نیست جز ماواى بیدلها
تــــــو گــر از نشئه مى کمتر از آنى به خود آیى
بـــــــرون شـو بید رنگ از مرز خلـوتگاه غافلها
چــــــه از گلهاى باغ دوست رنگ آن صنم دیدى
جـــدا گشتى ز بــاغ دوست دریاها و ساحلها
تــــــــو راه جنت و فردوس را در پیش خود دیدى
جـــدا گشتى ز راه حـق و پیوستى به باطلها
اگـــــــر دل دادهاى بر عـــــــالم هستى و بالاتر
به خود بستى ز تار عنکبوتى بس سلاسلها
گــــر تــــو آدمزاده هستى "عَلّم اَلاَسما" چه شد؟
"قابَ قَوْسینت" کجا رفته است؟ "اَوْاَدْنى" چه شد؟
بـــــر فـــــــــراز دار، فـــــــــریاد "اَنَا الحق" مىزنى
مــــــدّعىِ حــــــــق طلب، اِنیّت و اِنّـــــا چه شد؟
صــــوفى صـــــافى اگر هستى، بکن این خرقـه را
دم زدن از خــــویشتن با بـــــوق و با کرنا چه شد؟
زهــــــد مفـــــــروش اى قلنـــــدر، آبروى خود مریز
زاهـــــد ار هستى تو، پس اقبال بر دنیا چه شد؟
این عبــــادتــها که ما کردیم، خوبش کاسبىاست
دعــــــــــوى اخلاص با این خود پرستیها چه شد؟
مــــــرشد از دعوت به سوى خویشتن، بردار دست
"لا الهت" را شنیدستم؛ ولــــــــى "الاّ" چه شد؟
شــاعر بیمایه، بشکن خـــــامـــــه آلــــــــــــودهات
کـــــــــــم دلآزارى نما، پس از خدا پروا چه شد؟
شهر من، ای شهر پیکر سوخته! | باغ و بستانت سراسر سوخته |
با سموم بادها بر دامنت | بید بندهای تناور سوخته |
خاطرات سبز تو دیریست دیر | با شقاقی های پرپر سوخته |
روی دشت سینه خونین تو | سرو پژمرده، صنوبر سوخته |
زنبق و یاس و گل و نسرین تو | در هجوم باد صرصر سوخته |
ایستاده بر فراز شانه ات | نخل قد افراشته سر سوخته |
در کنارت مادر از داغ پسر | خواهر از داغ برادر سوخته |
در دل و در سینه و پهلوی تو | دشنه و شمشیر و خنجر سوخته |
از فراق سینه سرخان شهید | اشک در چشم کبوتر سوخته |
نغمه هایت در گلو خشکیده است | مثل پروازی که در پر سوخته |
نی شگفت از غصه ات در آسمان | گز هزاران مهر و اختر سوخته |
غم مخور ای قهرمان شهر نجیب! | دشمنان را می به ساغر سوخته |
قهرمانان تو جاویدان شدند | دشمنت با قهر داور سوخته |
سبز می گردی در آغوش بهار | این بهارستان پیکر سوخته! |
سیمین دخت وحیدی