.

.

.

.

صدف عشقی و گُهر داری

صدف عشقی و گُهر داری

 آسمانی به دل قمر داری
 


راه آهسته می روی گویا

 دردی از پهلو و کمر داری

شانه ات تیر می کشد وقتی

 از زمین کیسه را که برداری

با شتابی که ضرب سیلی داشت

 دیدِ کوتاه و مختصر داری

پاشو از روی خاک این کوچه

 ای پرستو اگر که پر داری

علی ات را به مسجد آوردند

 تو که بهتر ز ما خبر داری

علّتی شد که روز گریه کنی

 ناله هایی که تا سحر داری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد